| |
| کتابهای 186 تا 190 از 202 صفحات: < 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 > |
|
| پسرک دریا را نگاه کرد و گفت |
 24 صفحات 978-964-337-611-6 | | | | تصویرگر: | گلدوزیان، علیرضا | | ناشر: | نیستان | | نویسنده: | احمدی، احمدرضا | | چکیده: | در صبحی مهآلود، در ساحلی کنار دریا، پیش چشم ماهیگیران پسرکی از دریا بیرون میآید... با چشمانی آبی... پسرک دریا را نگاه میکند و هر چه میخواهد و میخواند، هزارانش از دریا بیرون میآیند و پیش چشم ماهیگیران تجلی پیدا میکنند و آبی رنگ میشوند و ...
پسرک از دریا آمده، با چشمان آبی، هر چه از دریا میخواهد، دریا هزارانش را به او میبخشد... البته آبی رنگش را...
|
|
|
|
| این همه تلق و ملق |
 24 صفحات 978-964-391-385-4 | | | | تصویرگر: | گلدوزیان، علیرضا | | زبان: | فارسی | | گروه سنی: | +8 | | ناشر: | کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان | | نویسنده: | سرور کتبی | | چکیده: | روزی روزگاری پشت کوه بازاری بود و توی بازار، یک بز، آش شله قلمکار می پخت و می فروخت. در همسایگی دکان بز، درختی بود تنها و غرغرو که مرتب سر بز غر می زد که چه طور با سروصدا بخوابد و با بوی چربی آش بیدار شود. اما بز برای این موضوع راه حل خوبی پیدا می کند که هم درخت از تنهایی بیرون بیاید و دست از غرغر کردن بردارد و هم مشتری هایش را از دست ندهد.
این همه تلق و ملق داستان یک دوستی است با درونمایه روانشناسی و عاطفی. درختی تنهاست. کسی با او حرف نمی زند. از بلندی و محکمی و سایه خنک او تعریف نمی کند. کسی به او اهمیت نمی دهد در عوض همه به بز و آش خوشمزه او توجه دارند.
|
|
|
|
| پهلوان و فیل |
 28 صفحات 978-964-337-552-2 | | | | تصویرگر: | جمشیدی، فرهاد | | ناشر: | نیستان | | نویسنده: | شجاعی، سیدمهدی | | چکیده: | داستانی از سرزمین کهن ایران، قصههای پهلوانی و جوانمردی، با نقاشی به سبک کهن قهوهخانهای.
حکایت پهلوانی که مردم بسیار دوستش میدارند، نه از روی ترس، که بخاطر جوانمردیها و محبتها و لطفهایش به مردم.
پهلوان ما اکنون، در واقعهای ناخواسته، به مبارزه با فیلی دعوت شده... پایان حکایت دوستی پهلوان و فیل است، که محبت فیل را هم رام میکند...
|
|
|
|
| اگر آدم برفی ها آب نشوند... |
 28*21 32 صفحات 978-964-337-536-2 | | | | انتشار به زبانهای دیگر: | کره ای, آلمانی, فرانسوی | | تصویرگر: | طاهریان، الهه | | گروه سنی: | 5+ | | ناشر: | نیستان | | نویسنده: | شجاعی، سیدعلی | | چکیده: | کودکان یک روستا با هزار شوق و آرزو و پس از انتظار بسیار میخواهند بزرگترین آدمبرفی عمرشان را بسازند. یک روز کامل زحمت میکشند و یک آدمبرفی خیلی خیلی بزرگ میسازند. غروب هم پدر و مادرهایشان را برای دیدن زحمتشان میآورند.
فردا صبح اما مردم روستا با دستورهای آدمبرفی از خواب بلند میشوند. آدمبرفی هزار جور دستور میدهد و همه مجبورند عمل کنند. آدمبرفی آنقدر دستور میدهد که آخر هم مقابل خورشید میایستد و نمیگذارد بهار به روستا بیاید...
|
|
|
|
| عمو نوروز |
 | |
| کتابهای 186 تا 190 از 202 صفحات: < 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 > |
|