کتابهای 101 تا 105 از 160    صفحات:   <  20  21  22  23  24  25  26  27  28  29  >
نمايش كتاب‌های دارای حق انتشار
نمايش كتاب‌های آرشیو شده

چرا آواز میخوانی زنجره؟

21*21
24 صفحات
978-965-3188-36-8
تصویرگر:نگین احتسابیان
گروه سنی:+6
ناشر:کتابهای طوطی
نویسنده:صابری، بابک
چکیده:زنجره همان جیرجیرک است که مثل مرد نوازنده‌ی قصه‌ی ما آواز می‌خواند. وقتی تنهاست آواز می‌خواند. در میان جمع آواز می‌خواند. وقت عصبانیت آواز می‌خواند. وقتی یک نفر را خیلی دوست دارد هم آواز می‌خواند، اما این آوازها شبیه هم نیست، در «چرا آواز می‌خوانی زنجره؟» هر کدام داستانی دارد. آیا تو هم آواز می‌خوانی؟



احتیاط خطر حمله موشها و دیگران ...

30 صفحات
978-964-337-781-6
تصویرگر:نازنین عباسی
حق امتیاز انتشار:فارسی
گروه سنی:5+
ناشر:نیستان
نویسنده:شجاعی، سیدعلی
چکیده:کتاب داستانی هول‌انگیز و شگفتی‌آفرین از حمله موش‌ها به مردمان روستایی را روایت می‌کند. هجومی که مردم را ناچار می‌کند برای دفع حمله موش‌ها از گربه‌ها کمک بگیرند... غافل از اینکه گربه‌ها شریک دزدند و رفیق قافله!



خانم کلاغه

22 صفحات
978-2841664719
حق امتیاز انتشار:عربی,  فرانسوی
نویسنده:صابری، بابک



دوست من عنکبوت
تصویرگر:صابری، بابک
حق امتیاز انتشار:فارسی
زبان:س÷انیایی ( امریکای لاتین )
ناشر:انتشارات کودکان، ایران
چکیده:این اثر کودکانه، حکایت پنهان شدن پپامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در غار است که در جریان خروج پیامبر از مکه به سوی مدینه رخ داد. مشرکان به جست و جوی یافتن او کوه و برزن را به دنبالش می‌گشتند و حضرت به مدت سه روز در درون یک غار پنهان شد. به فرمان خداوند متعال عنکبوتی بر در غار منزل کرده و تار تنیده بود و کبوترهایی در آنجا تخم گذاشته بودند، به ترتیبی که هر کس این صحنه را می‌دید، یقین می‌کرد سالها کسی از این شکاف عبور نکرده و داخل غار از وجود هر جنبنده‌ای خالی است.



عروس قصه گو

22 صفحات
بازنویس:محمد کاظم مزینانی
تصویرگر:گلدوزیان، علیرضا
گروه سنی:5+
ناشر:منادی تربیت
چکیده:خبر گناه بزرگ زن پادشاه به او رسید. پادشاه بسیار ناراحت و پریشان شد و به جلاد دستور داد فوراً گیسوان آن زن را به دم اسبی وحشی ببندند و او را رها کنند تا کیفر کار خود را ببیند.
از آن روز پادشاه کینه‌ی عجیبی نسبت به زنان در خود احساس می‌کرد و به وزیرش دستور داده بود که هرروز یک دختر جوان را به عقد او در بیاورند. پادشاه روز بعد ازعروسی با دختر جوان او را می‌کشت. دیگر دختری در شهر باقی نمانده بود و وزیر نگران از این بود که اگر نتواند همسری دیگر برای پادشاه پیدا کند پادشاه دستور به قتل او صادر کند.
وزیر، غمگین به خانه رفت و به زن و دخترانش گفت آماده باشید که پادشاه فردا جان مرا خواهد گرفت. یکی از دخترانش که شهرزاد نام داشت به پدر گفت که نگران نباشد و به‌جای عروس فردا شهرزاد را معرفی کند.
شهرزاد در ذهن خود نقشه‌ای داشت که می‌توانست هم جان خود را نجات دهد هم جان پدر را.
آن نقشه این بود...

کتابهای 101 تا 105 از 160    صفحات:   <  20  21  22  23  24  25  26  27  28  29  >
نمايش كتاب‌های دارای حق انتشار
نمايش كتاب‌های آرشیو شده
©2002-2024 KIA literary agency based in Tehran. All rights reserved.   powered by: NeekPendar Group info@neekpendar.com