| |
کتابهای 131 تا 135 از 160 صفحات: < 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 > |
|
| عروس رنگین کمان |
48 صفحات 978-964-391-460-8 | |
|
| بوی جوی مولیان |
41 صفحات 9789643914233 | |
|
| سفر سیب |
24 | | | ناشر: | فصل پنجم | نویسنده: | مهدی الماسی | چکیده: | منظومه شعری است که رشد عرفانی انسان را در قالب مراحل تبدیل شدن دانه به سیب توصیف میکند. |
|
|
|
| نیممن بوق |
32 صفحات 978-964-337-659-8 | | | انتشار به زبانهای دیگر: | چینی | تصویرگر: | گلدوزیان، علیرضا | ناشر: | نیستان | نویسنده: | شجاعی، سیدعلی | چکیده: | در زمانهای بسیار دور، هنگامی که پادشاه مشغول جمعآوری مالیات از سرزمینهای تحت حکمرانیاش بود؛ فرستاده یکی از شهرها از پادشاه تقاضایی میکند. فرستاده چند سئوال مطرح میکند که وزیران پادشاه پاسخ دهند و میگوید اگر توانستید پاسخ دهید که شما داناترید و مالیات حق شما ولی اگر نتواستید یعنی ما داناتریم و مالیات نمیدهیم.
پادشاه قبول میکند و چهل روز فرصت میگیرد برای این که وزیران جواب سئوالها را پیدا کنند. چهل روز میگذرد و وزیران جوابها را پیدا نمیکنند و برای فرار از غضب پادشاه از کاخ میگریزند. در روستایی دور با آدمی عجبیب مواجه میشوند به نام نیم من بوق.
پیرمرد در توضیح اسمش میگوید: اسم من منصور بن موسی بود، اما به دلیل تواضع، من را کردم نیممن، صور را هم بوق، مو را هم پشم و سی را هم پانزده. این چنین اسم من شد نیم من بوق بن پشم پانزده.
وزیران فکر میکنند با دانشمندی مواجهاند و او را برای پاسخگویی به سئوالات فرستاده به کاخ میبرند.
فرستاده از نیم من بوق میپرسد وسط زمین کجاست؟ نیم من بوق میگوید همینجا.
فرستاده دایرهای روی خاک میکشد. نیم من بوق بخشی از آن را جدا میکند.
فرستاده تخم مرغی روی دایره میگذارد. نیم من بوق کنارش پیازی میگذارد.
فرستاده برمیخیزد و به پادشاه میگوید مردمان شما از ما داناترند و مالیات حق شما.
پادشاه از سئوال و جوابها میپرسد. فرستاده میگوید پرسیدم وسط زمین کجاست که پاسخ شنیدم همین جا. درست است چراکه زمین گرد است و هرجایی وسطش.
دایرهای کشیدم یعنی آیا همه آن خشکی است؟ نیم من بوق بخشی از آن را جدا کرد یعنی نه، بخشی از آن خشکی است. بعد تخممرغی گذاشتم یعنی آیا جهان یکپوستهای و تکلایهای مشابه تخممرغ است؟ که نیم من بوق پیازی گذاشت یعنی نه، مثل پیاز چند لایه است.
فرستاده میرود و پادشاه بعد از اهدای هدایای فراوان به نیم من بوق؛ از او درباره سئوال و جوابها میپرسد. نیم من بوق میگوید او پرسید وسط زمین کجاست؟ دیدم نمیتواند اندازه بگیرد گفتم همینجا.
بعد دایرهای کشید یعنی غذای روزانهات یک نان کامل است؟ بخشی را جدا کردم یعنی من با تکهای نان سیر میشوم. بعد پرسید آن نان را با تخممرغ میخوری که من جواب دادم با پیاز... |
|
|
|
| هیس بی هیس |
32 صفحات 978-964-6645-47-9 | | | تصویرگر: | طاهری، لیدا | مترجم: | اشراق، بهار | ناشر: | توکا | نویسنده: | انواری، سحر | چکیده: | هیسکو یک بچه جادوگر بدجنس است. او زمانی که بچه بود پیش جادوگر پیری زندگی میکرد، زمان آموزش جادوگری، انگشت شستش را میمکید، به همین دلیل جادوگر پیر وردی خواند و انگشت او را جادو کرد. او زمانی که انگشت خود را مکید، انگشت او کوچک شد و ناگهان ناپدید شد. زمانی که هیسکو بزرگ شد، با طلسمی که یاد گرفته بود، جادوگر پیر را به یک مجسمه بزرگ شست تبدیل کرد و انتقام خود را از او گرفت. هیسکو به محله جدیدی رفت که هیچکس او را نمیشناخت، در جایی از آسمان دختربچه ابری را دید، آن بچه از مردمی بود که روی ابرها زندگی میکردند، مردمی که بال داشتند و میتوانستند در آسمان پرواز کنند، آنها گاهی پایین میآمدند که به مردمی که به کمک نیاز داشتند، یاری برسانند. هیسکو با جادوگری خود را به آنها رساند و به عنوان همسایه خود را معرفی کرد. روزی پدر و مادر دختر بچه به نام «نیک» او را به هیسکو سپردند. هیسکو با نیک تنها شد و نقشهای کشید که بتواند انگشت نیک را بمکد و از او سوء استفاده کند. |
|
|
کتابهای 131 تا 135 از 160 صفحات: < 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 > |
|