| |
کتابهای 131 تا 135 از 161 صفحات: < 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 > |
|
| رستم و سهراب |
 36 صفحات 978-964-391-746-3 | | | بازنویس: | ابراهیمی، جعفر | تصویرگر: | طباطبایی، کمال (سید فضل اله) | ناشر: | کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان | چکیده: | رخش اسب رستم، پهلوان ایرانی به دست سواران پادشاه سمنگان اسیر و به شهر برده میشود. رستم در پی اسب خود به دربار پادشاه راه مییابد و عاشق تهمینه دختر شاه سمنگان میشود. رستم با تهمینه ازدواج میکند و به ایرانزمین باز میگردد از او پسری به دنیا میآید که سهراب نام میگیرد. سهراب در جوانی جویای یافتن پدر است که این خود باعث بوجود آمدن ترادژی مرگ وی توسط رستم میشود. |
|
|
|
| عروس رنگین کمان |
 48 صفحات 978-964-391-460-8 | |
|
| بوی جوی مولیان |
 41 صفحات 9789643914233 | |
|
| سفر سیب |
 24 | | | ناشر: | فصل پنجم | نویسنده: | مهدی الماسی | چکیده: | منظومه شعری است که رشد عرفانی انسان را در قالب مراحل تبدیل شدن دانه به سیب توصیف میکند. |
|
|
|
| نیممن بوق |
 32 صفحات 978-964-337-659-8 | | | انتشار به زبانهای دیگر: | چینی | تصویرگر: | گلدوزیان، علیرضا | ناشر: | نیستان | نویسنده: | شجاعی، سیدعلی | چکیده: | در زمانهای بسیار دور، هنگامی که پادشاه مشغول جمعآوری مالیات از سرزمینهای تحت حکمرانیاش بود؛ فرستاده یکی از شهرها از پادشاه تقاضایی میکند. فرستاده چند سئوال مطرح میکند که وزیران پادشاه پاسخ دهند و میگوید اگر توانستید پاسخ دهید که شما داناترید و مالیات حق شما ولی اگر نتواستید یعنی ما داناتریم و مالیات نمیدهیم.
پادشاه قبول میکند و چهل روز فرصت میگیرد برای این که وزیران جواب سئوالها را پیدا کنند. چهل روز میگذرد و وزیران جوابها را پیدا نمیکنند و برای فرار از غضب پادشاه از کاخ میگریزند. در روستایی دور با آدمی عجبیب مواجه میشوند به نام نیم من بوق.
پیرمرد در توضیح اسمش میگوید: اسم من منصور بن موسی بود، اما به دلیل تواضع، من را کردم نیممن، صور را هم بوق، مو را هم پشم و سی را هم پانزده. این چنین اسم من شد نیم من بوق بن پشم پانزده.
وزیران فکر میکنند با دانشمندی مواجهاند و او را برای پاسخگویی به سئوالات فرستاده به کاخ میبرند.
فرستاده از نیم من بوق میپرسد وسط زمین کجاست؟ نیم من بوق میگوید همینجا.
فرستاده دایرهای روی خاک میکشد. نیم من بوق بخشی از آن را جدا میکند.
فرستاده تخم مرغی روی دایره میگذارد. نیم من بوق کنارش پیازی میگذارد.
فرستاده برمیخیزد و به پادشاه میگوید مردمان شما از ما داناترند و مالیات حق شما.
پادشاه از سئوال و جوابها میپرسد. فرستاده میگوید پرسیدم وسط زمین کجاست که پاسخ شنیدم همین جا. درست است چراکه زمین گرد است و هرجایی وسطش.
دایرهای کشیدم یعنی آیا همه آن خشکی است؟ نیم من بوق بخشی از آن را جدا کرد یعنی نه، بخشی از آن خشکی است. بعد تخممرغی گذاشتم یعنی آیا جهان یکپوستهای و تکلایهای مشابه تخممرغ است؟ که نیم من بوق پیازی گذاشت یعنی نه، مثل پیاز چند لایه است.
فرستاده میرود و پادشاه بعد از اهدای هدایای فراوان به نیم من بوق؛ از او درباره سئوال و جوابها میپرسد. نیم من بوق میگوید او پرسید وسط زمین کجاست؟ دیدم نمیتواند اندازه بگیرد گفتم همینجا.
بعد دایرهای کشید یعنی غذای روزانهات یک نان کامل است؟ بخشی را جدا کردم یعنی من با تکهای نان سیر میشوم. بعد پرسید آن نان را با تخممرغ میخوری که من جواب دادم با پیاز... |
|
|
کتابهای 131 تا 135 از 161 صفحات: < 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 > |
|